۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

گزارش کار

دیروز موتور کولرمان را رگلاژ کردم و این کار را یاد گرفتم
"رگلاژ کردن موتور کولر" خیلی کار خفنی به نظر می رسد در صورتی که خیلی کار ساده ای است
-------------------------------
بچه بودم فکر می کردم اگه قبل از غذا دستامونو نشوریم میکروبا از روی قاشق یا چنگال مثل سرسره سر می خورن می رن تو غذامون

۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

با تشکر از یکی که امیدوارم بفهمه

کلاسیک: از رسوم مقدسه اینه که وقتی هندونه رو می برّی، توش سفید سفیدم که باشه، باید مثل توپّی که می افته روی زمین بگی: بــــــــــــــــــــــــــه! بــــــــــــــــــــــــــه بــــــــــه بــــــــــه بـــه بـــه به به به به...
----------------------------------
شخصیت خیلی آدمها رو می شه از روی صفحه انتخابات شناسنامه شون حدس زد
----------------------------------
اسم وبلاگشو گذاشته "دموکراسی واجب تر از نان شب"، تیتر یکی از محتواهاش:
"سالروز مرگ خمینی بر تمام ایرانیان واقعی خجسته باد"
البته قصد تخریب ندارم
اونم قدّ من حق داره

انتخابات واقعی

خیلی دوست داشتم که یکی از اینا غیر از روحانی و عارف رأی بالایی می آوردن
مخصوصاً محسن رضایی
اونوقت رأیش رو نمی خوندن و یکی دیگه رو برنده اعلام می کردن
بعد می دیدیم چیکار می کنه
واقعا دوست دارم بدونم اونهمه ادعای ولایتمداری و قانون پذیری و روز بصیرت و حماسه پرشکوه انتخابات و اینا رو چطوری یهو با هم می کرد تو ماتحت که هیچکدوم بیرون نمونه

۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه

دلخوشکنک

این ماشین ریش تراشای متفرقه رو داخل یکیشونو باز کردم. جای تیغ و اینا توشون یه صدای ضبط شده ست که صدای شیو کردن می ده. اون سوراخ سوراخه ام اسپیکرشه.

برو دنبال بازیت

اون وقتی که شما با خوشحالی مداد رنگی خارجی می خریدین
ما با نگرانی بی بی چک خارجی می خریدیم

۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

نوشیدنی خطرناک

رئیس پلیس رفسنجان با اعلام این آمار از همشهریان خواست جهت تهیه مشروبات مورد نیاز خود حتماً به ساقی های مطمئن در سطح شهر مراجعه کرده و از خرید مشروبات الکلی از افراد ناشناس جداً خودداری کنند. وی گفت: در خرید از آشنایان نیز لازم است شهروندان از خرید نوشیدنی به صورت فله ای و باز پرهیز کرده و حتماً از پلمب بودن شیشه های خرید اطمینان حاصل کنند. وی همچنین با یادآوری اینکه در رفسنجان ارمنی نداریم و این لحاظ دچار کمبود امکانات هستیم، به خبرنگار ما گفت:  بر این اساس هماهنگی های خوبی با استانداری انجام شده و اسکان تعدادی از هموطنان ارمنی در نقاط مناسب و قابل دسترسی از رفسنجان در دستور کار قرار گرفته است. ضمناً تا آن زمان نیز شماره ساقی اداره خودمان را در شبکه استانی کرمان اعلام می کنیم. رئیس پلیس رفسنجان در بخش دیگری از مصاحبه، در خصوص مظنونین این حادثه عنوان کرد: ما همه باید به قانون احترام بگذاریم و کینه جویی در مکتب ولایت معنا ندارد. نامزد شکست خورده ای که از ابتدا محاسن خود را هم می تراشید و البته در این مورد نظام او را {تحمل} می کرد، صاحب نفوذ و خرده مافیایی در رفسنجان بود که بعد از اقدام انقلابی شورای نگهبان به قانون گردن ننهاد و کینه جویی را پیش گرفت. از این مافیا استفاده کرد تا جوانان عزیز غیور رفسنجان را با وعده مزه و پسته اشانتیون پیش شهدا بفرستد که خوشبختانه جلوی پیشرفت اقدامات او گرفته شد و تمام اعضای باند سیاهش دستگیر شدند.

۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه

رارندگی1

اون لحظه ای که می خوام از پارک بیام بیرون
به ماشینی که کنارم می زنه بغل حس تخمی ای دارم از تلاشش برای تملک فضای من
ولی وقتی نگاه امیدوارشو می بینی، سنگم باشه زود از پارک در میاد تا طرف یه جای خالی دیگه پیدا نکرده
بعد به سمت غروب رانندگی می کنم و اون آهنگ غمگینه امام علی پخش می شه

۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

کشفیات

دکتر کپی یه برنامه ست مال شبکه من و تو
یه بار دیدم و طبعاً فک کردم دیگه ازاین بدتر نمیشه
بعداً دیدم خودم چقدر تیکه های اون مدلی میاد تو ذهنم. حتی بدتر

۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

در دلجویی بیهُده

دلیلی نداره همه بلاگا از اول یه عالمه مخاطب داشته باشن
ادیسون هم از همینجاها شروع کرد بعداً شد ادیسون

سلکشن

١. دیوث یه کلمه تسلیت نگفت. دِ هِل ویت دِم، مِیتس، دِ هِل ویت دِم. هی ایز نات ایوِن فاکینگ پرزیدنت.


٢.
-فریاد ما مثل خروش دریاست/مرگ بر آمریکا شعار دنیاست
-تونس و مصر و لیبی و هم یمن/آزاد شد از سلطه اهریمن
-بحرین هم پیروزیش تضمین است/ این وعده خدای عالمین است
-این معنی صدور انقلاب است/نقش ستمگران همه بر آب است

-امام همه شعارها:
هر نهضتی در هر کجا با هر نام/از انقلاب ما گرفته الهام



-ما فاتحان قله دانشيم/ مظهر استقامت و پوششيم

پوشش؟

-موضع رسمی نظام این بُود/ قدس فقط آن فلسطین بُود

-استکبار جهانی، این آخرین پیام است/فتنه و جنگ نرمت فقط خیال خام است
-آمریکا، اسرائیل این آخرین پیام است/سپاه اسلامیان آماده قیام است

این قالب رو از شعار های جنبش سبز برداشتن. :D

توضیح




۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

ساعت های بعد از ناگهان

سختی مرگ خانواده و
جراحت و بیماری و نقص عضو یه طرف

فکر اینکه حالا چه طوری باید زندگی کرد
هم همون طرف

دعا کنیم

ای ملغمه

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

باز فردا می رم

گفتن خون منفی لازمه، خونم به جوش اومد
بلند شدم رفتم دم انتقال خون
70-80 نفر تو صف بودن
از گشادی برگشتم خونه داداشم
بعد تو راه خودمو توجیه می کردم که از من که کسی خون نمی گیره بس که لاغرم

آخه چند سال پیش یه بار با بابام رفته بودم. دکتره اولش که منو دید گفت چی مصرف می کنی؟ من تو عمرم فقط سیگار مصرف کرده بودم. هرچی می گفتم باور نمی کرد. هی می پرسید و سعی می کرد به روش یه دستی این کارو انجام بده. بعد آخرش فشارمو گرفت وزنمو پرسید، گفت وزن و فشارت کمه. نگرفت. منم از اون موقع تصمیم گرفتم دوباره ورزش رو شروع کنم
تا این لحظه غیر از موارد پراکنده از انجام این تصمیم اقدامی مخابره نشده است.

۱۳۹۱ مرداد ۲۲, یکشنبه

تو این شبای قدر

در رابطه با پست قبلی، یه سرزمین جالبی ام وجود داره که البته ربطی به تألمات بنده نداره  ولی سرزمین پاره ایه
ایشون هستن اون سرزمین

ضمناً در مورد دعا خوندن باید گفت که ما دعا می خونیم
شما ام امتحان کنید جواب می ده
واسه خودمون
واسه اونایی که می خوایمشون
واسه اونایی که تو سختی ین هرجوره
واسه اونایی که ازشون خوشمون نمی یاد
این آخری از همه مهمتره

۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

همه ش یه راست بزرگ بود

یک وقتی خوراکم این بود که فیلم اینارو بازی کنم: این آخوندا آقا این آخوندا... سی ساله رو این گرده مردم (محکم میزنه رو گردنش) دارن سواری می کنن و ملت ام که گوساله... صداشون در نمی آد. فقط خوردن بلده. این آخوندارو اینگیلیس آورد تو این مملکت آقا. آخوند بازار مشترک عرب سوسمار خور و اینگیلیسه...

دیروز جلوی تلویزیون نشستم یه آخوندی داشت صحبت می کرد. یهو به یه کشف واقعی رسیدم و با بابام به اشتراک گذاشتم: خداییش تو این سی و چند سال هیچ کاری نکرده ن این آخوندا. فقط خورده ن.

خاتمی چی؟ اون که آخوند نیست.

۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

حاج آقا ناطق بد جور دلش پره

اصلش همینه که می گی... همه شون دنبال پر کردن جیب خودشونن حاج آقا... اونم فیلمشه می گه مَردم مَردم، جفت چهار حاجی... فعلا بیرون باش که ما رفتیم. هه هه هه... مردمو کی میشناسه، تا بیاد اون بالا بشینه جوری دو دستی این دسته های صندلی رو می چسبه که رستم بلندش نکنه حاج آقا؛ راست و چپ ام همه ش یکیه... بعله... اَه، بچه! اینو مگه از آلبرت نگرفتی؟ آبه که همه ش. البته به شما بگم، (صدا به صورت تأکیدی پایین می آید) اصل مشکل خود این ملتنا...

توضیح: «همه اش یک چیز است و همه اش به نظر من جنگ های سیاسی و جنگ قدرت است. به همین دلیل هم می بینید کسی که دیروز از پابرهنه دفاع می کرد و طرفدار مستضعف بود امروز برعکس شده و آنکه دیروز طرفدار سرمایه داری بود امروز طرفدار مستضعفان شده.»

۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

دقایق جنایت

نزدیک ظهر از رختخواب کندم رفتم آن تو دو قاشق فکر کنم
روی دیوار دو دلداده تغازل و تکاشف و تجامع می کردند و کام جان از یکدیگر می ستاندند
شاش بند شده و خجالت زده پریدم بیرون
به قساوتی که نمی خواهم شرح دهم به مادر هر دو سلامی رساندم
و به رقتی که شرح نمی دهم  تکان های آخرشان را خوردند و رفتند جایی که پیش از این بودند
دهنم مزه خون گرفت و حالم گرفته شد
بد آقا، بد

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

یارانه از کف دادگانیم / از سوبسید آزادگانیم

هدفمند شدیم!
خبر تکمیلی: تو خیابون خبری نبود جز دو تا افسر بی خیال تو پمپ بنزین

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

درود بر امیدواران سرخوش حتی با در نظر گرفتن آینده

الان که این را می نویسم قاعدتاً باید سر درس باشم اما می بینم که نیستم و دارم می نویسم که عادل فردوسی پور انسانی بسیار عاقل است و در دسته با بصیرت های سطح بالا قرار می گیرد. فقط باید یه کمی تمرین کند و جلوی تته پته هایش را بگیرد هنگام پاتک زدن. یادش به خیر وقتی افشین قطبی تازه آمده بود مربی ایران شود فکر می کردم اگر کسی برای این فوتبال مانده باشد و بتواند آن را سر و سامان دهد همین قطبی و فردوسی پور است که چه رؤیا ها در سر داشتم از این داستان.
----
تایگر لیلیز Tiger Lillies نام یک گروه موسیقی خوب است. به موسیقی آنها گوش فرا دادن کاری است که از هر کس بر می آید. از دست ندهید، آقا... . اینها قبل از اینکه هر کسی از طبیعت به زهدان مادر فرود آید موسیقی را به اوج رساندند. لینک ویکیدیا: http://en.wikipedia.org/wiki/Tiger_Lillies

عکس از وبسایت خودشان
----
گرگ ژنده پوش فرضیه ای راهبردی دارد با نام "یار فصلی" که سالهاست دارد به آن فکر می کند و به دوستانی از دوستانش ابعاد آن را فاش نموده و گرچه با خیال عملی شدن این فرضیه قند توی دلش آب می شود اما هیچ خوش ندارد دنیا به آن مبتلا شود زیرا این فرض بالقوه! قابلیت به فساد کشیدن تمام کهکشان ها را نیز دارد . امروز یک ایده بر سرش زد که بر اساس آن فرضیه یک داستان بنویسد. می خواهد اسمش را بگذارد "خیال فروردین".

جانتان جور


۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

آنکه به «معراج حقایق رفته بود» و برگشت و به نادانی اش دانا شده بود

 دیگر ندارم.
دو تایش را سه سال پیش دادم رفت زیر تیغ جراح. دوتای دیگرش را هم امروز دادم درآوردند. درد هم داشت. بی حسی هم زدند اما درد داشت. حالا دیگر  آزادی بی رحمی حس می کنم. آن جور نه که وقتی کنار دریاچه ارومیه می ایستی نسیمی با بوی تند لجن و نمک بهت بزند. بلکه آنجور که بعد از ماه ها تنگ نشستن سه نفره در نیمکت دبستان، سه ماه آخر سال بغل دستی هایت از مدرسه بروند. هم آزاد می شوی، هم... دلتنگ.
دیگر عقل ندارم.
حتی محض یادگاری یکی اش را هم از جراح نگرفتم بیاورم خانه. گذاشتم همانجا بمانند. عقل مانع آزادی بعضی ها می شود. من هم یکی از آن بعضی ها ام.
وسط های کار، یک جراح دیگر سرزده آمد این یکی را ببیند. پرسید: عقله؟ در حال درد کشیدن فکر کردم: همان بهتر که درش بیاوریم. با مته آن داخل گشت می زد و کار های خشن انجام می داد. کمی از پروسه در حال انجام را در عینک جراح می دیدم. از جای عقل هایم چه خونی می رفت... عقل سرخ.
مدت ها دوست داشتم بدانم وقتی آدم عقل نداشته باشد چطوری فکر می کند. حالا می فهمم فکر بی عقلان با فکر با عقلان خیلی تفاوت نمی کند. جز اینکه درد بعدش را باید بکشی و دارو بخوری مبادا عفونت کند و دوباره یک چیز دیگر جای عقلت در بیاید. وای به روزی که از آن چیز ها که نمی خواهی در بیاید.
حالا با آزادی ام و بدون عقل هایم توی خیابان راه می رفتم و خوش بودم. کسی جور خاصی نگاهم نمی کرد، انگار نه انگار که همین چند لحظه پیش عقل هایم را از دست داده ام. ولی من دوست داشتم جور خاصی نگاهم کنند. مثل یک آدم که سال های سال عقل همین شما مردم عادی را داشته و می رفته است واسه خودش. اما حالا که دارد می رود فاقد آن عقل است. اما نه... خبری از نگاه وحشتزده یا متعجب یا تحقیر آمیز یا حتی بی تفاوت کسی نبود. در واقع هیچ کس نگاهم نمی کرد، مثل همان چند دقیقه قبل که عاقل بودم (البته نیمه عاقل چون دوتا از چهار عقلم را سه سال پیش درآورده بودم). به این نتیجه رسیدم که بر خلاف تصورقبلی ام اصولاً عقل در زمره بی اهمیت ترین چیز هاست از نظر مردم. و البته الان که فکر می کنم از نظر خود بی عقلم هم عقل مهم نیست.

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

رقص ساکن






شعر
این مشکل لاینحل
از عمق بالا می خزد
(یا اگر حالی بود، می پرد)
ذوق سنگینش جهان را پس می راند: حرارت کودکانه است، آقا!ء
...
ای که شعر جهاندی به همه جای جهان
ای که شعریدی بر هیکلمان
همانجا که می خواستی، برو!ء
ما برگ نخست رهایی را
مدیون توییم.ء


image: moiramarshall-artist.blogspot.com/